هـیـچ بـرهـانـى بـر نـفـى مـاوراء طـبـیـعـت نـمـى تـوان اقـامه کرد خصوصا بر اساس معرفت شناسى ماتریالیستى که بر اصالت حس و تجربه استوار است . زیرا روشن است که هیچ تجربه حسى نمى تواند در ماوراء قلمرو خودش که ماده ومادیات مى باشد , سـخـنـى بـگـویـد و چیزى را نفى یا اثبات کند و حداکثر چیزى که براساس منطق حس گرائى مـى تـوان اظـهار داشت این است که بر طبق آن نمى توان وجود ماوراءطبیعت را اثبات کرد , پس دسـت کم باید احتمال وجود آن را بپذیرند , زیرا باصطلاح معروف عدم الوجدان لا یدل على عدم الـوجـود و انـسان بسیارى از امور غیر مادى را که داراى ویژگیهاى ماده و خواص ماده نیستند از جـمله خود روح , و حالات روحى خودرا , با علم حضورى درک مى کند و نیز براهین عقلى زیادى بر وجود امور مجرد اقامه شده که در کتب فلسفى مضبوط است ( آموزش فلسفه , ج 2 درس 49 و 44 ) و از بـهـتـرین شواهد بر وجود روح مجرد , رویاهاى صادقانه و بسیارى از کارهاى مرتاضان و نـیـزمـعجزات انبیاء است ( نقدى فشرده بر اصول مارکسیسم , درس 2 ) و بهرحال براهینى که بر وجود خداى متعال و جسمانى نبود او اقامه شده براى ابطال اینکه هستى مساوى با ماده و مادیات است کافى است .