برای بیان تفاوت علم کلام با فلسفه نخست باید بنگریم که "کلام" و "فلسفه" به چه معنا است، سپس در مقایسه بین معنای آن دو واژه، به تفاوت های موجود پی ببریم.
معنای علم کلام: علم کلام علم به قواعد و مسائلی است که نتیجه اش توانایی بر اثبات اصول دین و دفع شبهات با دلیل و برهان و تطبیق آنها با قواعد عقلی است.1
شهید مطهری میگوید: "علم کلام یک علم صد در صد اسلامی است. کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آن ها، اعم از آن که امر مورد اعتقاد، از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند، و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد، مانند مسئلة امامت از نظر شیعی". 2
این علم از دو شاخه تشکیل شده است: عقلی و نقلی. در شاخة عقلی مقدمات و مبادیش صرفاً از عقل گرفته می شود، مانند بحث توحید و نبوت عامه. امّا مباحث در شاخة نقلی از وحی اخذ میشود مانند بحث امامت و اکثر مباحث معاد. 3
این علم با توجه به اختلافات فکری در بین عالِمان اسلامی به چند شعبه مانند "اشاعره"، "معتزله" و "شیعه" و ... منشعب شده است.
معنای فلسفه: واژة فلسفه که در اصل یونانی است، در لغت به معنای دانش دوستی است، ولی در عرف عالمان در معانی مختلفی کاربرد دارد، از جمله:
1- به معنای مطلق دانش، اعم از دانش عقلی و نقلی.
2- به معنای مطلق دانش عقلی، اعم از نظری و عملی، و نظری اعم از ریاضیات ، طبیعیات و الهیات.
3- به معنای شاخه ای از دانش عقل نظری و آن عبارت است از الهیات و متافیزیک.
در فرهنگ اسلامی فلسفه گاهی به معنای مطلق دانش عقلی و گاهی به معنای الهیات یا فلسفه علیا است. فلسفة علیا در برابر فلسفة وسطا (ریاضیات) و فلسفة سفلا (طبیعیات) است. 4
حال فلسفه ای که از یونان وارد سرزمین های اسلامی شد، مسلمانان در آن دخل و تصرف نمودند و مباحثی بر آن افزودند، به این فلسفه، فلسفة اسلامی گفته می شود؛ یعنی فلسفه ای که از جهان خارج از دنیای اسلام با ترجمه وارد حوزة فرهنگی اسلامی شده و جزو علوم مسلمانان قرار گرفته است و مسلمانان برخی از آنها را تغییر داده اند و برخی را بر آن افزوده اند و در این حوزه شاخ و برگ نموده و به فلسفه های مشّاء، اشراق و حکمت متعالیه منشعب شده است.
امّا تفاوت ها:
اگر مراد شما از فلسفه، معنای اوّل آن باشد، یعنی مطلق دانش بشری، در این صورت علم کلام،یک علم اسلامی خاص است، ولی فلسفه عام.
اگر مراد معنای دوم باشد؛ یعنی مطلق دانش عقلی، باز چنین است. فلسفه عام و کلام خاص است.
اگر فلسفه به معنای سوم، یعنی فلسفه اوّلی و متافیزیک یا الهیات باشد، در این صورت بین علم کلام و فلسفه چند تفاوت وجود دارد:
1ـ تفاوت از جهت موضوع: موضوع فلسفه مطلق وجود است. فلسفه بحث میکند از موجود از آن جهت که لباس و جود پوشیده است، نه از آن جهت که وجود خاصی دارد، ولی علم کلام بحث میکند از اعتقادات اسلامی و موضوع خاصی ندارد.5
2ـ تفاوت از جهت هدف: هدف فلسفه شناخت حقیقت اشیا است. شناخت امور حقیقی و تمیز آن از وهمیات و اعتباریات، ولی هدف علم کلام اثبات باورهای اسلامی است. 6
فیلسوف در ورود به مباحث با دید بازتری وارد میشود و میگوید: مقتضای برهان هر چه باشد می پذیرم، ولی متکلم میگوید: من در پی اثبات باورهای اسلامی هستم و از همان آغاز بحث را به گونه ای که آن را اثبات کند، رهبری میکند.
3ـ تفاوت از جهت روش: روش و صناعتی که فیلسوف به کار می برد، برهان است، ولی متکلم افزون بر آن از روش و صناعت جدل بهره می گیرد. در کلام عقلی متکلم مانند فیلسوف از برهان و عقل بهره می گیرد، ولی در کلام نقلی از صناعت جدل و مسلّمات استفاده میکند.
4ـ تفاوت از جهت دایرة فعالیت: فلسفه از وجود، ماهیت، ماده، جوهر، عرض، علت، معلول، وجوب و امکان بحث میکند و کاری به مباحث نبوت عامه، نبوت خاصه، امامت عامه، امامت خاصه، جبر، قدر، عدل، قدیم یا حادث بودن کلام خدا و معاد ندارد. ولی علم کلام در ابتدا مسائل امور عامه را اصلاً طرح نمی کرد، ولی بعدها وارد این امور نیز شده و از همة آنها بحث میکند. 7
5ـ تفاوت از جهت مباحث اعتقادی: فلسفه در مورد خدا و امور مجرد و غیر مادی به استقلال؛ یعنی بدون رنگ مذهبی، بحث میکند، ولی علم کلام از این امور به اقتضای دین اسلام به بحث می پردازد. 8
ذکر یک نکته ضروری: فلسفه به معنای اصطلاحی سوم، در حوزة فرهنگ اسلامی رشد کرد و رنگ اسلامی به خود گرفت و با کلام اسلامی در هم آمیخت و هر یک در دیگری تأثیر گذاردند، و از زمان فخر رازی (متوفای 606 ه) این دو با هم ادغام شدند، و تمیز این دو از یکدیگر با اشکال مواجه شد.9 به گونه ای که علم کلام به ویژه کلام شیعی از حالت علم جدلی بودن خارج شد. شهید مطهری میگوید: "فلاسفه شیعه بدون این که فلسفه را به شکل کلام درآورند و از صورت حکم برهانی به حکمت جدلی خارج سازند، با الهام از وحی قرآن و افاضات پیشوایان دینی، عقاید و اصول اسلامی را تحکیم کردند و از این دو اگر بخواهیم متکلمین شیعه را بر شماریم و مقصود مان همة کسانی باشد که دربارة عقاید اسلامی شیعه تفکر عقلی داشته اند، و هم جماعتی از راویان حدیث وهم جماعتی از فلاسفه شیعه را باید جزو متکلمین بشماریم".10
"خواجه نصیرالدین طوسی تا حد زیادی کلام را از سبک حکمت جدلی به سبک حکمت برهانی نزدیک کرد، ولی در دوره های بعدی کلام تقریباً سبک جدلی خود را از دست داده، همه پیرو حکمت برهانی شدند".11
1 - سید احمد صفایی، علم کلام، ج1، ص 7.
2 - خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 460 و 461.
3 - ر.ک: مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام، ص 14 و 15.
4 - همان، بخش منطق و فلسفه، ص 123 - 132.
5 - همان، بخش کلام، ص 16 و 17.
6 - سید احمد صفایی، علم کلام ، ج1، ص 104.
7 - غلام حسین مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج2، ص 2240.
8 - همان، ج3، ص 2560.
9 - همان، ج2، ص 2242.
10 - آشنایی با علوم اسلامی، بخش کلام، ص 52.
11 - همان، ص 58.